جدول جو
جدول جو

معنی او پاچ - جستجوی لغت در جدول جو

او پاچ
آب پاش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یک نوع مادۀ سمی که اهالی جزایرسوند تیرهای خود را بدان مسموم میکنند و بدرجه ای سمیت دارد که مقدار بسیار کمی از آن فوراً موجب هلاکت میگردد و آنرا افعی چوبه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، از تیره توت ها، شیرۀ سمی سفیدرنگ آنرا برای زهرآلودکردن تیر بکار میبرند، (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
دو پاپ نام کتابی است تألیف ژزف د متر، مؤلف در این کتاب لزوم قدرت قطعی را در یک جامعه که بنام خدا تعلیم میدهد، اثبات میکند، کتاب مزبور بسال 1819 م، 1234/ هجری قمری) تألیف شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از وا پیچ
تصویر وا پیچ
پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوپال
تصویر اوپال
لاتینی خور چشم
فرهنگ لغت هوشیار
زیرآب رفتن مرغابی، طغیان آب رودخانه، پریدن در آب
فرهنگ گویش مازندرانی
از ادات تعجب
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ نیلوفر مردابی
فرهنگ گویش مازندرانی
کناره های آب، کنار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف آب
فرهنگ گویش مازندرانی
مجرای آب، آب راهه، راه آب بین منازل
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بازی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوه ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن و ترشح مایعات در اثر ضربه ای که به ظرف محتوی مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
تره بار
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: شناگر ماهر، آب باز
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که آن را برای شکل دادن در آب بخیسانند، چیزی که از رطوبت.، پژمرده شدن گیاه در اثر آبیاری بیش از اندازه، پوسیدن ریشه
فرهنگ گویش مازندرانی
تاولی که در اثر سوختگی ایجاد شود، مایه ای که قبل از زاییدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن ناگهانی و تند آب به جایی، بازی با آب و پاشیدن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس و آب گرفته
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بردگی خاک کوه در اثر سیلاب
فرهنگ گویش مازندرانی
آبدار، پرآب، میوه ی آب، نگهبان آب، غرق در آب، آبدار
فرهنگ گویش مازندرانی
حیاط خلوت
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ی آب، گودال آب، روستایی از دهستان بهرستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
اوخارد ارگل، خورنده ی آب، آبشخور دام، کناب آب، محلی در کشتزار که آب در.، جایی که علف و خوراک حیوانات را در آن ریزند، آخور
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از حیواناتی همچون گاومیش و خوک که به استراحت در کنار.، اعلام فسخ بازی (از اصوات)
فرهنگ گویش مازندرانی
آبدار هرچیز پرآب، نگهبان آب
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغ ماهی خوار، قره غاز، باکلان
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آب
فرهنگ گویش مازندرانی
آب رسان، آورنده آب، آبیار، میراب
فرهنگ گویش مازندرانی
ال برشته، ال
فرهنگ گویش مازندرانی
امر وپاتن
فرهنگ گویش مازندرانی